جدول جو
جدول جو

معنی کلا خل - جستجوی لغت در جدول جو

کلا خل
از توابع کلیجان رستاق شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلال
تصویر کلال
سفالگر، برای مثال نگر تا در این چون سفالینه تن / به حاصل شد از تو مراد کلال (ناصرخسرو - ۲۵۲)، هر کاسه ای که ساخت ندانم چرا شکست / گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت (امیرخسرو - لغتنامه - کلال)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلال
تصویر کلال
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کل کل
تصویر کل کل
پرگویی، پرحرفی، بحث بیهوده
کل کل کردن: پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
عصابۀ ابریشمین نازک و الوان که زنان به روی چارقد بر سر بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ خَ)
در تداول عامه، احمق. ابله. (فرهنگ فارسی معین). سخت نادان و مستبد به رأی خویش. احمق و جاهل و لجوج. سخت نادان و احمق ستیهنده. آنکه در عقاید غلط خود پا فشارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم جاهل و یک دنده و مستبد به رأی. کسی که نمی توان روی حرفش حرف زد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ)
گروه های مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ کلکل و کلکال. و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
کلکل. مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کلاکله شود
لغت نامه دهخدا
(کُ خَ / خُ)
نام جنسی از غله باشد و آن را شاخل نیز گویند و از آنان پزند. (برهان). شاخول. (حاشیۀ برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ خِ)
جمع واژۀ خلخال. (ناظم الاطباء) : و خلاخل زرین چون بر پای بازبندند بر شکار دلیرتر و خرم تر رود. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله خر
تصویر کله خر
احمق ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا بل
تصویر لا بل
نه ولی
فرهنگ لغت هوشیار
ازکلاله: خستگی ماندگی، مردن، بی رخنا (رخنا ارث بر از پهلوی) آنکه کوزه و کاسه گلی و سفالی سازد و فروشد کوزه گر کاسه گر فخار: (بی خطر باشد فلان با او چنانک پیش زرگر بی خطر باشد کلال)، (ناصر خسرو) یا چرخ کلال. چرخ کوزه گر چرخ فخاری: (هر کاسه ای که ساخت ندانم چرا شکست گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت)، (امیر خسرو) خستگی، ماندگی اعضا و خیره شدن چشم کوزه گر، کاسه گر، سفال پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلا او
تصویر کلا او
غوک وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلال
تصویر کلال
((کُ))
کوزه گر، کسی که ظروف سفالی می سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلال
تصویر کلال
((کَ))
ماندگی، کم زوری، خستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلال
تصویر کلال
((کَ))
تارک سر، بالای پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله خر
تصویر کله خر
((~. خَ))
احمق، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کل کل
تصویر کل کل
((کَ کَ))
بیهوده گویی، هرزه گویی
فرهنگ فارسی معین
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر، از توابع دهستان یخکش
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان مسقفی که کلیه ی ظروف و دیگ ها را پس از پایان کار در منزلگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نافرمان، حرف نشنو
فرهنگ گویش مازندرانی
فلج، ناقص العضو
فرهنگ گویش مازندرانی
کاه گل
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرفه، داد و بیداد، سر و صدا کردن به هنگام حرف زدن و مشاجره
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسفیورد شوراب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
محله دلاک ها، از توابع دهستان کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردنگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که دارای شاخ های باز و بزرگ است
فرهنگ گویش مازندرانی
محل زندگی کولیان
فرهنگ گویش مازندرانی